سلام اینا خوبید اینا یوهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

ادوارد دیدم مهشر بود خیلی توپ بود باورتون نمیشه الهی بمیرم واسه ادوارد جونم اننننننننننننننننننننننننننننننننننقد مظلوم و ساده و ناس بود خیلی مظلوم بود خیییییییییییییییییییییییلی مهشر بود واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای انقد با نمک و بامزه بوووووووووووووووووووووووووووووووووووود که هرچی بگم کم گفتم....

وای من آرزو ی دیدن اینو داشتم تلاش برای دسترسی بهشم ارزششو داشت...

یهو انگار از آسمون اومد واسم....

آره دیگه خواستم بگم توپ بود یه ذره دلم خالی شه...

حالا بحث رو عوض میکنم

احساس میکنم هییییچ شوق و ذوقی برای اول مهر ندارم دیروز پری روز بود دث بهم گفت مانتو مدرسه تون چه  رنگیه؟اصلاااااااااااااااا باورم نمیشد که اون بهم بگه مانتوتون چه رنگیه...

انقدر این جمله وحشتناک بود که من تا شب هر وخ یادش میفتادم بغض میکردم و میزدم زیر گریه خیلی بدهههه...

ولی انگار هرچی هم که سخته باید این موضوع رو به خودم تحمیل کنم...

اما نمیییییییتونم اصلا نمیتونم به این فک کنم که به مدرسه ای میرم که محدثه توش نیس...

سر کلاسی برم که محدثه توش نیس..

توی گروهی برم که محدثه توش نیس...

یکی یکم بهم امید بده من فقط واسه دیگران فعالم اما برای خودم صفر...

گاهی اوقات زمان خیییییییییییییلی توی درک و فهم چیزا بهت کمک میکنه..

اما کاش زمان مارو آرومت نمیکرد مشکلمون رو کاملا حل میکرد کاش ساعت زمان رو داشتم زمان رو به عقب میووردم.........


راستی ادوارد خییلی جونمم ببینید...

من و محدثه عاشقشیم...

محششششششششششششششششششششششششششششششششششششره...

من که با بعضی جاهاش گریه کردم خیلی دلم واسه ی ادوارد سوخت...

خب من دیگه برم..

کاری باری؟.....

بای